إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿سوره احزاب آیه 23﴾
»در حقیقتخدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است همان کسانى که در راه خدا مىجنگند و مىکشند و کشته مىشوند [این] به عنوان وعده حقى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است پس به این معاملهاى که با او کردهاید شادمان باشید و این همان کامیابى بزرگ است. «
شهید جعفر محمودی در سال 1345 در محله کوچکسرای قائمشهر در خانواده ای کارگر و مذهبی چشم به جهان گشود . ایشان دوره ابتدائی را در دبستان اسدی ( 12 فروردین ) کوچکسرا و دوره راهنمایی را در مدارس بعثت و حرّ به پایان رساند و برای ادامه تحصیل به دبیرستان شهید مطهری رفت .
ایشان تا کلاس سوم راهنمایی شاگردی زرنگ و با استعداد بود و حتی چند جلد کتاب هم به عنوان جایزه به او تعلق گرفت . سال سوم راهنمایی شهید ، مصادف با شروع انقلاب شکوهمند اسلامی ِ امت شهید پرور ایران به رهبری زعیم عالیقدر امام خمینی (ره ) بود .
ایشان در سال 60 برای اولین بار مدرسه را ترک گفته و در 15 سالگی به جبهه حق علیه باطل (منطقه سوسنگرد ) رفتند . در همان عملیات یکی از انگشتان دست راست او بر اثر اصابت ترکش خمپاره شکست . بار دیگر روح بلند وی طاقت نیاورد و مجدّدا به جبهه شتافت . اواخر همان سال در عملیات فتح المبین و نیز در اواسط سال 61 برای بار چهارم در عملیات محرّم شرکت نمود .
ایشان برای آخرین بار اواخر سال 61 در طرح شهید مزدستان شرکت کرده و دوره آموزشی ویژه ای را پشت سر گذاشت و به عنوان طرّاح عملیات ، جهت گذراندن آموزش های تکمیلی و عملی به جبهه رفت .
ایشان همچنین در طراحی عملیات والفجر مؤثّر بود . قبل از عملیات والفجر 4 در جبهه و یا هر موقع که به مرخصی می آمد ، از حرکات و خضوع و خشوعی که در نماز از خود نشان می داد پیدا بود که روحش در کالبد جسمش جای نمی گیرد و به سوی معشوقش خواهد شتافت ( به قول بچه های جبهه ؛ نور بالا می زد )
آخرین باری که به زیارت حضرت امام رضا (ع) رفته بود ، (به قول یکی از دوستانش )در آن چند مدت ، نماز شب ایشان ترک نشده بود و همیشه پای ضریح امام به حالت سجده می گریست . ایشان بالآخره به آرزوی خویش که آرزوی همه ی مسلمین در همه ی اعصار و نسلهاست ، رسید و در مرحله ی دوم عملیات والفجر 4 در پادگان ( الله اکبر ) شهر مریوان بر اثر بمباران هوایی و اصابت ترکش راکتِ خشم دشمن ، روح بزرگ او آزاد و به سوی معشوقش پرواز کرد .
این شهید بزرگوار از همان ابتدای انقلاب به همراه اشخاص مذهبی و حزب اللهی در انجمن اسلامی منطقه خود مشغول فعالیت بود و در زمینه های تحقیقات و تبلیغات نقش به سزایی ایفا می کرد و در کلاس های عقیدتی انجمن و راهپیمایی ها و درگیری شهری علیه گروهک های ملحد و منافق شرکت فعّالی داشت . با تشکیل گروه مقاومت و نگهبانی در سطح محل ، ایشان از افراد فعّال بود و عضو شورای پایگاه محل شد . سخنان دلنشین و تذکّرات بجای او در بین افراد پاک بسیج و طنین صدای او در گوش ها ، یادش را زنده نگه می دارد .
شهید فردی کنجکاو و شوخ طبع بود و از اختلاف سلیقه بین افراد مذهبی رنج می برد و این موضوع از تذکّرات مهمّ و همیشگی او بود . ایشان اهل مطالعه هم بود ، به خصوص این اواخر ، کتاب معلم اخلاق ، شهید محراب دستغیب را مطالعه می کرد و از برخورد و حرکات و گریه های در حال نمازش نمایان بود که بسیار از سخنان گهربار آن شهید محراب تأثیر پذیرفته بود . السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
یاد تمامی شهیدان مظلوم و این شهید ارزشمند گرامی باد
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما
پاسدار شهید جعفر (احمد)محمودی - قائمشهر ، کوچکسرا